عشق و مستی

عشق و مستی

عشق آن باشد که می میراندت ** در همه حال و همه احوال تو
عشق و مستی

عشق و مستی

عشق آن باشد که می میراندت ** در همه حال و همه احوال تو

خدایـــا...

خدایا
این دلتنگی های ما را هیچ بارانی آرام نمیکند
فکری کن
اشک ما طعنه میزند به باران رحمتت .

نظرات 4 + ارسال نظر
امید چهارشنبه 16 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 07:54 ق.ظ http://garmak.blogsky.com/

این دلتنگی ها بدجور تلنبار شده اند
رسیده به اینجای نفس کشیدن مان
خدایا نظری کن


صدف جان! دلت را به دعا زنده نگه دار
موفق باشی

تنها چهارشنبه 16 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 11:05 ق.ظ

عمر
شب چو در بستم و مست از می نابش کردم
ماه اگر حلقه بدر کوفت جوابش کردم
دیدی آن ترک ختا دشمن جان بود مرا
گر چه عمری به خطا دوست خطابش کردم
منزل مردم بیگانه چو شد خانه چشم
آن قدر گریه نمودم که خرابش کردم
شرح داغ دل پروانه چو گفتم با شمع
آتشی در دلش افگنده و آبش کردم
غرق خون بود و نمی مُرد زحسرت فرهاد
خواندم افسانه شیرین و خوابش کردم
دل که خونابه ی غم بود و جگر گوشه ی دهر
بر سر آتش جور تو کبابش کردم
زندگی کردن من مردن تدریجی بود
آنچه جان کند تنم عمر حسابش کردم

فاطمه پنج‌شنبه 17 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 08:37 ق.ظ http://sky-line.blogsky.com/

سلام صدف جوووون چطوری خوبی؟
ببخشید که دیر شد...ولی همه مطالبتو خوندم
عااااالی بودن...
منم آپم.

نارنیا دوشنبه 21 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 03:34 ب.ظ http://narnia0021.blogfa.com

سلام اگر با تبادل لینک موافقید خبرم کن؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد